بازی درمانی

رویکردهاي درمانی به دسته هاي گوناکونی تقسیم می شوند: روانکاوي، رفتاري، شناختی، هیجان مدار، زیست
شناختی و … . بازي هاي شادرام به طور خاص در بازي ”ببین و بگو“ و ”صورت هاي فضایی“ از رویکرد رفتاري استفاده
می کند. و بازي هاي ”خویشتن داري“ و ”کنترل خشم“ از رویکرد هاي رواندرمانی هیجانی، رفتاري، شناختی و حتّی تا
حدودي رویکرد اکت استفاده می کند.
نقطه ي اولیه ي نیل به درك هیجانات خود و دیگران ”تمرکز“ بر درك پاسخ هاي است که ناشی از هیجانات ما و
دیگران هستند. پاسخ هایی مثل: گریه کردن، خندیدن، زانوي غم بغل گرفتن، اخم کردن، و حالات مختلف چهره اي،
بدنی و هیجانی… این پاسخ ها خود هیجان نیستند، اینها پاسخ ها و Response هایی هستند که در اثر هیجانات ما به
وجود آمده اند. هرچند که به نظر می رسد اولّین مرحله در درك هیجانات دیگران تفسیر درست پاسخ هایی هیجانی
آنهاست، که همینطور هم هست، اما باید در نظر داشته باشیم که اولّین شرط اولّیه ي این پردازش هیجانی و شناختی،
اصالتا توجه به آن پاسخ هیجانی است. بنابرانی اگر که ”تمرکز“ کودك و یا ”نوجوان“ دچار مشکل باشد، می توانیم انتظار
داشته باشیم که مراحل بعدي پردازش هیجانات دیگرران نیز به خوبی صورت نگیرد.
درك هیجانات خود ما، اگر چه می تواند تا اندازه اي با تمرکز و تفسیر پاسخ هاي هیجانی خود ما هم صورت بگیرد،
اما درك هیجانات ”خود“ اصولا نیازمند نگاهی درونی به هیجانات و احساسات ماست، که در واقع بسیار مستقیم تر از
زمانی است که به رفتارهاي هیجانی دیگران نگاه می کنیم و میخواهیم به هیجان بنیادین آنها پی ببریم. ما زمانی که به
هیجانات دیگران فکر میکنیم، دو ماهیت ”هیجان“ و ”پاسخ هیجانی“ را که یکی علّت و دیگري معلول است را به صورت
یک فرآیند یکپارچه ي ”اتفّاق افتاده“ میبینیم، اما زمانی که میخواهیم هیجانات خودمان را بشناسیم دیگر قضیه به این
صورت نیست، ما اصالتا مییخواهیم اتفاقّا میان ”هیجان“ و ”پاسخ هیجانی“ فاصله انداخته، ”هیجان را درست بشناسسیم“
و سپس با شناخت صحیح از ”هیجان خود“ به ”پاسخ“ مناسب که ”لزوما هم هیجانی نیست!“ برسیم.
پس این تفاوت میان شناخت و پردازش هیجانی است که ما از هیجانات دیگران و هیجانات خود می کنیم.

درك هیجانات دیگران
گفتیم که لازمه ي درك هیجانات دیگران ”تمرکز“ بر پاسخ هاي هیجانی دیگران است. این پاسخ ها در رفتارهاي
”تکه اي“ لحن، زبان بدن (اعم از حالات چهره و حالات بدنی“ و رفتارهاي ”یک تکه“ مثل گریه کردن و خندیدن و …
امکان پذیر است. بنابراین با افزایش قدرت ”تمرکز فرد“ انتظار می رود که یک امکان بالقوه ي درك هیجانی در شخص
بوجود بیاید: لااقل به صورت یک بالقوه، چون گفتیم که یکی از مقدمات درك هیجانات دیگران است. اما باید توجه
داشته باشیم که افزایش تمرکز بر هیجانات دیگران، خودش یک مقدمه ي دیگر احتیاج دارد، که کار ما را تا حدود زیادي
در درمان و یا افزایش تمرکز راحت خواهد کرد، و آن هم خود ”افزایش تمرکز“ است.
بنابراین بازي هایی که بتواند باعث باعث افزایش تمرکز فرد بشود، در واقع کمک کننده به رشد هیجانی فرد می
باشند. از همین رو بازي ”ببین و بگو“ و ”صورت هاي فضایی“ علیرغم افزایش تمرکز باعث شکل گیري یکی از پایه هاي
هوش هیجانی یعنی تمرکز خواهند شد.
پس ما 2 نوع از رفتار را در خودمان می بینیم: 1)رفتار کنشی  2)رفتار واکنشی
1 -اول رفتارهاي فردي که ”کنش“ي هستند. نسبت رفتارهاي کنشی ما از دو خاستگاه نشات میگیرد. ”منطق“ ما و
”هیجان“ ما. منطق به معناي اینکه ما از نظر شناختی و منطقی به چیزي احتیاج داریم و سعی مییکنیم به آن برسیم، و
”هیجانی“ از این بابت که براي رسیدن به یک ”هیجان“ مثبت دست به عملی می زنیم. در اینجا هیجانی که هنوز رخ
نداده باعث شکل گیري این عمل در ما شده است و ما بریا رسیدن به هیجان مثبت دست به اقدامی میزنیم مثل گوش
کردن به موسیقی، رفتن به مهمانی، صحبت با یکی از دوستان و در کودکان : بازي کردن و نقاشی کردن و درخواست
براي قصه شنیدن و…
فرآیند شکل گیري این رفتار به این صورت می باشد:
رفتار (کنش) ← هیجان مثبت
2 -رفتارهاي واکنشی ما به دو دسته تقسیم می شوند، رفتارهایی که مربوط به درك یک محرّك منفی و یا مثبت از
سوي ”دیگران“ و یا ”محیط“ پیرامون ما هستند.
محیط: در اثر دریافت یک محرّك از جانب محیط که می تواند منفی مثل ”مشروط شدن در امتحان“
”شکست خوردن در رسیدن به یک هدف“ و یا مثبت ”پیروزي در یک مسابقه ورزشی“ ”برنده شدنمان در قرعه کشی
بانک) باشد ایجاد می شود. بیشتر توضیح می دهیم.
این فرآیند دقیقا به این صورت رخ می دهد:
رخ داد محرّك (stimulation ← (دریافت محرّك ← تفسیر محرّك ← ایجاد احساس (هیجان) و فکر (شناخت)
در ما ← رفتار بر اساس منطق و یا هیجان بر مبناي شناخت و هیجان ایجاد شده
اگر بخواهیم صرفا بر اساس شناخت و یا هیجان این فرایند را تقسیم کنییم به این صورت در می آید:
2-1 -1 -مدل هیجانی رفتار واکنشی:
رخداد محرّکی که باعث هیجان در ما می شود ← دریافت و توجه به این محرّك ← تفسیر محرّك هیجانی“به
صورت ناخودآگاه و یا خودآگاه“ ← ایجاد یک هیجان و احساس در ما (که می تواند مثبت و یا منفی باشد) ← رفتار بر
اساس این هیجان“ که می تواند در اثر آن هیجان مثبت و یا دور شدن از آن هیجان منفی باشد“
مثال:
مشروط شدن در امتحان ← دریافت محرّك و توجه به این مشروطی ← باعث تفسیر احتمالا منفی هیجانی می
شود (که می تواند خودآگاه و یا ناخودآگاه باشد) ← هیجان خشم و یا ناراحتی در ما ← پاسخ هیجانی مبتنی بر درك
هیجانی (طبیعتا اگر درك هیجانی ناخودآگاه باشد ما آگاهانه پاسخ را انتخاب نمی کنیم) ← گریه کردن،شکستن وسایل
اتاقمان، دعوا با دوستمان در حالی که هیجان خشممان مربوط به قسمت دیگري است.
2-1 -2 -مدل شناختی رفتار واکنشی:
رخداد محرّکی که باعث شناخت و فکر در ما می شود ← دریافت و توجه به این محرّك ← تفسیر محرّك
شناختی“به صورت ناخودآگاه و یا خودآگاه“ ← ایجاد یک شناخت و فکر در ما (که می تواند مثبت و یا منفی باشد) ←
رفتار بر اساس این شناخت“ که می تواند در اثر یک شناخت مثبت و یا منفی باشد“
مثال:
مشروط شدن در امتحان ← دریافت و توجه به این مشروطی ← باعث تفسیر احتمالا منفی شناختی می شود (که
می تواند خودآگاه و یا ناخودآگاه باشد) ← باعث درگیري فکري و فکر کرردن در مقابل موضوع می شود ← پاسخ
منطقی مبتنی بر درك شناختی (طبیعتا اگر درك شناختی ناخودآگاه باشد ما آگاهانه پاسخ را انتخاب نمی کنیم) ←
رفتار بر اساس درك شناختی و یا فکري که کرده ایم: رفتن و دعوا کردن با استاد (براي گرفتن نمره صورت میگیرد و نه
بروز هیجانی صرفا“ ”تصمیم براي درس خواندن در تررم بعدي و عدم تکرار اشتباه (تصمیم هم می تواند یک رفتار باشد)
” و …
2-2 -دیگران (روابط بین فردي)
دقیقا همین مدلهایی که طبق آنها رفتار شناختی و یا هیجانی بر اثر محرّك شناختی و یا هیجانی محیطی شکل
میگیرد، دقیقا بر اساس محرّك هایی که در روابط بین فردي هم ایجاد می شود نیز رخ می دهد:
2-2 -1 -مثال مدل هیجانی رفتار واکنشی:
شنیدن تحقیر یا دشنام از سوي یکی از دوستانمان ← دریافت محرّك و توجه به این تحقیر و دشنام ← باعث
تفسیر احتمالا منفی هیجانی می شود مثل اینکه من خیلی پست و حقیرم، او خیلی آدم بدي است (که می تواند
خودآگاه و یا ناخودآگاه باشد) ← هیجان خشم و یا ناراحتی در ما ← پاسخ هیجانی مبتنی بر درك هیجانی (طبیعتا اگر
درك هیجانی ناخودآگاه باشد ما آگاهانه پاسخ را انتخاب نمی کنیم) ← ما هم به او فحش می دهیم و با او بحث می
کنیم،حرفی نمی زنیم و میرویم وسایل خانه را میشکنیم، دعواي فیزیکی با دوستمان (در حالی که هیجان خشممان
مربوط به خود اوست)
2-2 -2 -مثال مدل شناختی رفتار واکنشی:
شنیدن تحقیر یا دشنام از سوي یکی از دوستانمان ← دریافت محرّك و توجه به این تحقیر و دشنام ← باعث
تفسیر احتمالا منفی شناختی می شود مثل اینکه من خیلی آدم خوب و درستی نیستم، او خیلی بهتر از من است، من
آدم بی اعتماد به نفسی هستم (که می تواند خودآگاه و یا ناخودآگاه باشد) ← شناخت بی اعتماد به نفسی نسبت به
خود و … ← پاسخ شناختی مبتنی بر درك هیجانی (طبیعتا اگر درك هیجانی ناخودآگاه باشد ما آگاهانه پاسخ را انتخاب
نمی کنیم) ← اجتناب ازز موقعیت و افسرده تر شدن به خاطر تفکر اینکه بی اعتماد به نفس هستم و …
دقّت کنید که این چرخه هایی که آنها را تبیین میکنییم در بسیاري اوقات پس از یکی دوبار رخ دادن تبدیل به
عادت هایی می شود که ما دیگر مثلا به محرّك توجه خاصی نمی کنیم، آن را تفسیر خاصی نمیکنیم، بلکه همه ي این
فرآیندها به صورت خودکار صورت می گیرد و ما نسبت به یک محرّك به صورت خودکار و خودآیند پاسخ هیجانی و یا
غیر هیجانی خود را ارائه می دهیم. به خاطر همین است که در صورتی که این چرخه و سیکل به صورت غلط شکل
بگیرد، باعث ایجاد اختلال و بیماري شده و بریا حلّ آن بایستی از ابتدا چرخه را بررسی کنیم که ببینیم در کدام قسمت
از چرخه مشکل ایجاد شده است.
براي بررسی چرخه نیاز است تا اولّین باري که چرخه شکل گرفته و یا حتّی چرخه فعلی را بررسی کنیم و گسستی
میان همه ي اجزا آن ایجاد کنیم.و در هر قسمت از چرخه که دچار اشکال باشد بایستی آن را اصلاح کنیم.
بنابراین اگر مثلا قسمت اول چرخه که مربوط به دریافت و تجه است مشکل داشته باشد، هیمن عامل می تواند
منجر به عدم درك محرّك، تفسیر نادرست و یا اصلاتا عدم هرگونه تفسیر و عدم رفتار صحیح و مناسب باشد.
یعنی اگر ما 2 رفتار داریم.
رفتار اول شیطنت کودك است که کنشی است و به خاطر اینکه به هیجان مثبتی دست پیدا کند.
و چرخه دوم فرار است این باشد که مادر به کودك اخم کند و او تفسیر کند که مادر از دستش ناراحت است و باعث
هیجان منفی ناراحتیی و یا ترس در خود او شود تا نهایتا منجر به ره این رفتار شود که شیطنت نکند. در وصرتی که
اولّین مرحله یعنی تمرکز و توجه به اخم مادر صورت نگیرد اصالا هیچکدام از مراحل دیگر چرخه رخ نخواهد داد و همان
رفتار اول که شیطنت بود ادامه پیدا خواهد کرد و تغییر رفتاري نیز شکل نخواهد گرفت. (بریا حلّ این قسمت از چرخه
باید روي تمرکز کار کرد) (اصولا می دانیم که کودکان ADHD یکی از دلایلی که توجه به تذکرّات کلامی و غیر کلامی
دیگران نمی کنند عدم تمرکز روي همان تذکّر داده شده است)
اگر تمرکز درست باشد، ممکن است مرحله معنی یعنی تفسیر محرّك اششتباه باشد. ما تفسیرهاي متفاوتیی از
حرکات و کلمات داریم. ممکن است به رفتار کسی دقّت بکنیم اما رفتارش را ناشی از هیجان دیگري بدانیم. ممکن است
گریه ي کسی را ببینیم اما در عوض به جاي اینکه تفسیرمان این باشد که او ناراحت است، فکر کنیم میخواهد لج ما را
در آورد. این تفسیر اشتباه منجر به هیجان خشم در ما شده (که اگر تفسیر اشتباه نبود این هیجان نیز در ما شکل نمی گرفت) طبیعتا در این صورت هم مشکل این است که تفسیر غلط می تواند منجر به رفتار غلط باشد (مثلا دعوا و جرّ و بحث با او) .

(اصولا پارانویید ها به خاطر تفسیرهاي غلط واکنش هاي رفتاري نامناسبی را صورت می دهند)
و در آخر ممکن است ما گاهی تمرکز صحیح باشد، تفسیر هم درست باشد، اما رفتاري که بر خواسته از این تفسیر
است اشتباه باشد. در اینجا ممکن است ما مهارت هاي حل مساله را به خوبی نیاموخته باشیم.
بنابراین بازي ببین و بگو و صورتهاي فضایی می تواند براي افزایش ظرفیت هوش هیجانی نیز در کوددکانی که
مشکل تمرکز دارند به کار رود چرا که گمان می رود کودکان ADHD در این ظرفیت نیز دچار مشکل باشند. یا گاهی
فرد نشانگانش براي دریافت تشخیص اختلال کم توجهی کافی نیست اما مشکلاتی در تمرکز دارد که هیمن مساله باعث
ایجاد مشکل در ارتباطات بین فردي و رویارویی اش با مشکلات زندگی باشد.
اما مجموعه بازي کنترل خشم و خویشتن داري هر کدام بیشتر زمانی صورت می گیرد که در مرحله ي اول چرخه
یعنی تمرکز مشکلی وجود نداشته باشد.